SEPEHR سپهر

وژن نی نی!

1390/2/14 23:29
نویسنده : میناو علی
1,191 بازدید
اشتراک گذاری
سلام نی نی بزلگها!
 می خوام این دفله خودم چیزای خوشجل بلاتون تحلیف کنم!

حالا کجا بودیم؟ آهان  اونشب من خوف حال علی بابا لو گلفتم تا دیگه هوس تهنایی سفل لفتن به سلش نزنه اما اژ بس این بابایی من لجمازه ما لو تهنا گژاست و لفت دوبی عقش و حال... کوفتش بشه... منم می خوام از اون عقش و حالا...

فلک کنم این علی بابام یه چیزیش میشه...بیشتل وختش لو لفته اون لقص فواره لو نیگاه نیگاه کلده...

البته جیبش دلد نکنه! بلای من و مامانیم خلید کلده که می خوام همینجا تشویخش کنم تا باژم از این کالا بکنه! باباس دیگه...زود خَل می شه!

تاژه مامان مینا هم واشم کلی چیژای خوف خلیده بود که وختی بابام بلگشت، همشو نشونش داد.

خاله مووونا و مشتفا هم دَل به دَل پیدا کلدن خونه بودن که همون لوژ اول یه دونه خوفش لو پیدا کلدن و قلال شد همه با هم بلیم اونو ببینیم. خودتون شاهَد حدس ژده باشین که نظل من چه خد مهمه واسشون...

خاله پیچنهاد کلد همه با هم بلیم و وختی خوب همهمون توی ماشین تملگیدیم، تاژه گوگوله هاش به کال افتاد که اِه پش اون آقاهه که می خواد خونهه لو نشون بده کجا بشینه؟
 طفلکی وختی  دچال هجیانات بشه، .. اینجولی می شه

خلاصه ماشین بابایی لو ولداشتیم و دو ماشینه لفتیم. دلب آسانسول همه به هم تاعالف کلدن و آخلش هم همه سوال شدن. بابایی یه نگاهی به مشخصات آسانسول انداخت و گفت ۴۵۰ کیلو هشتیم ما؟ مینا گفت من که وژنم تخییل نکلده  خاله هم گفت منم که وژنی ندالم اون آقاهه که لهجه ی با مزه ای داشت گفت: اِلده منم که هستاد کیلو بیشتر نیستم! و بابایی بل اساس داده های اولیه 
با یه حشاب سل انگشتی گفت که ما ۴۵۰ کیلو نیستیم. آسانسول همونطولی که داشت به هوا می لفت  یه دفه پشیمون شد و ایشتاد. دیگه هم دلش باژ نشد.ولی دل من خیلی داشت خنک می شد...
آخه اینا وژن وژین من لو دل نظل نگلفتن.

آقا بامژهه داشت به دوشت و فامیلاش تلفن می کلد
 و تا دهنش لو باژ می کلد، اهالی آسانسول از خنده لوده بول می شدن. آخه خیلی با مژه بود هل چند دقیقه هم یه لگد نثال دل آسانسول  می کلد...
 شاهّد هم خصومت شخصی باهاش داشت.مامان داشت فکل می کلد. بابا داشت بوق آسانسول لو می زد
 مامان جون داشت دعا می کرد  

 خاله مونا تلسیده بود و مشتفا لبخند می ژد
.
 آقاهه هم بدجوری  به خشونت اعتخاد داشت و هنوز لگد می زد.

بابایی به آقاهه گفت:  هنوز نفس کم نیوولدیم به آتش نشانی زنگ بزن...

بعداً فهمیدیم که آژیل نگهبانی هم صدا می داده و چون  نگهبانه تاژه اژ سر منخل بلند شده بوده، چشاش نمی فهمیدن و عقلش هم به کل گو.... بوده. تازه آتش نشانها رو هم به مسیل بلعکس هدایت کلده بوده. من هنوژ نفهمیدم این منخل چیه که آدما رو اینقدل خُل و مونگول می کنه!!!

خلاصه سوپل من ها اومدن
و دل یک چشم به هم زدن دل  آسانسول خاله مونا لو باژ کلدن و مالو کشیدن بالا.

بعدش آقا بامزهه گفت: فیکر کنم من وزنم صد بی بالاس.. اما روم نشد که بیگم.

خلاصه خاله مونا هم خونه دال شد و من هم دعا کلدم که ایشالله خوشب بخت بشه.

پلیلوزا خاتون داشت این قضیه لو یاداولی می کلد که همه اژ خنده لوده بُل شدن. آخه به جای اینکه بگه سوپرمنها با لوله یا  میله  دل آسانسول لو باژ کلدن گفت: با یه میخ خیلی بزرگ!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به SEPEHR سپهر می باشد