SEPEHR سپهر

سپهل جفتک انداز!

سلام نی نی بُزُلگ ها! خوفین؟ دَل سلامتی کامل به سَل می بلین؟ من دلم واسه همتون تنگیده و وختی بیام از شلمندگیه همتون دل میام. خدایا به من این توانایی لو بده که بلای جبلان این همه محبتشون،بتونم لوی همشون جیش داغ کنم...آمین ملسی که اینخدل به من لطافت می کنین و هی میاین اینجا و بلامون پیامای خشنگ مشنگ می ذالین. این لوزا من کم کم دالم جفتک اندازی می کنم...  آخه یه بال مامانم خواسته بود اظهال وجود کنم. اما چون هنوژ دشت و پاهام موچولوهه ، مامانم فکل می کنه که شکمش  داله قال و قول می که. هی من جفتک می ژنم ، هی مامانم خلخلکش میاد و میله سل یخچال. من اژ ه...
25 ارديبهشت 1390

نی نی و دختر خالش!

سلام نی نی! چرا می خندی تو؟  همه چی میزوونه؟ این روزا دختر خالت یکتا شده موضوع روز!  چند روز قبل از اومدنش به تهران، مینا پشت تلفن بهش قول یه کادو داده بود و اونم پرسیده بود: " خاله مینا! کادو چی می خوای واسم بخری؟" مینا هم گفته بود: "چی دوست داری واست بخرم؟" و یکتا هم "موبایل" سفارش داده بود. خلاصه توی مسیر ویلا(همون خونه ی خاتون که بهش می گم ژیلا!) تمام تلاشمون رو کردیم که یه موبایل اسباب بازی واسش پیدا کنیم. اما نشد که نشد! دست آخر هم مینا به یه عروسک خوشگل مو بلند رضایت داد. چشمتون روز بد نبینه اما یکتا یه نگاه هم بهش ننداخت...   خاتون یه بار گفت که"خوبه کادو واسش لباس خوشگل بخریم" که ناگهان فریاد اعترضش ب...
15 ارديبهشت 1390

دوشو دوشو!!!

حتماً می پرسی دوشو دوشو دیگه چه صیغه ییه!  اگه صبر داشته باشی میگم واست. دوست داشتم این خبر خوش رو خودم به خاتون چش عسلی-مامان جووونت(مامانه مامانت)- بدم. از اونجایی که خاله ی لبریز از رو -همون پررو- اونجا حضور داشتند و مامان جون هم خونه نبود رقابت تنگاتنگی بین من و مووووونا(اینجوری می نویسم که وقتی خوند لجش بگیره چون اونروز منو نصفه عمر کرد) شکل گرفت که کی زودتر این خبر  رو بده. آخه یکی نیست به این بشر؟! بگه ما اینهمه تلاش و همت و ... کردیم و زحمت کشیدیم تا این خبر رو بدیم، اصلا تو این وسط چی کاره ای؟ مردی خوودت زحمت بکش بچه بیار خبرشم خودت بده. ها؟ تلفن خونه بود که هی من از اون و اون از من (اگه فهمیدین کدوم از کد...
14 ارديبهشت 1390

تاپ تاپ دل تو و تالاپ تولوپ دل بابا!!

9 بهمن برای اولین بار بردیمت دکتر تا یه بررسی کلی یکنه و چون ما قصد مسافرت داشتیم و تو هم یهو پریدی وسط که منم میام  و باید اینو با دکتر در میون می ذاشتیم. دکتر مهربونت خانم صافی هم واست سونو نوشت و اینجا بود که برای اولین  بار توی سونوی حقیقت مامان توی فسقلی رو دید که توی یه ساک کوچولو لنگ در هوا،  نمی دونم بودی یا نبودی؟ اگر هم بودی هنوز نیم نخودی بیش نبودی. خانم دکتر که می خواست مطمئن بشه 30 بهمن دوباره ما رو راهی سونوگرافی قائم مقام کرد. اونجا بود که مامان دیدت و بابا از پشت در صدای تاپ تاپ دل کوچیکت  رو که مثل صدای یه بچه اسب رم کرده بود شنید و بعد صدای قلب خودش رو شنید که تا نزدیکی های حلقش اومده بود و هی می گفت : ...
14 ارديبهشت 1390

اولین سفر نی نی!

سلام. خدا بده شانس! یه شعری هست که می گه: دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه-------هر دو جانسوزند لیکن این کجا و آن کجا ما هم بچه بودیم سفر می رفتیم این نی نی ما هم سفر میره. از اونجا که ما همشهری خورشید اینا بودیم (جفتمون از پشت کوه اومدیم! )  بنابراین تا اونجا که مغزم یاری میکنه ما همش می رفتیم روستا اونم نه با خط امارات اینجوری.. . حالا شانس رو ببین که این فینقیلی اولین سفرش دوبی بود. ایشا لله که واسه مامان و باباشم از اون دنیا یه کم شانس بیاره (اینجاشو می خوام یواشکی بگم : خصوصاً واسه باباش) دردسرتون ندم بعد از کلی برنامه ریزی سفر جور شد و چون یه سفر کاری بود ما هم وقتمون اینجوری تقسیم میشد: 6 صبح دوش و 7 ...
14 ارديبهشت 1390

نی نی گالیور!

سفر اول نی نی که به خیر و سلامتی گذشت. فکر کنم نی نی یه دونده بشه اینقدر که همراه مامانش تمام پاساژای دوبی رو سانت به سانت قدم رو کرد... شایدم گالیوری چیزی بشه! هر چی باشه جیگر باشه! وقتی از دوبی برگشتیم به مناسبت راست شدن محور زمین (فکرت جای بد نره منظورم همون اومدن بهاره) باهاس کم کم آماده سر زدن به دیار می شدیم. از اونجا که ولایت ما پشت کوهه خانم دکترم باید یه بررسی  در اوضاع کواکب و احوال نی نی می فرمودند و اجازه صادر می فرمیودند. خانم دکتر با ملاطفت تمام پرسیده بودندی که راننده ی خودرو کی بودندی؟ و چون بانو فرمایش کردندی که علی!!!  ایشان هم بلافاصله گفتندی : علی کدوم خریه؟ اااا اشتباه شد فرمودند: اگه علی ساربون بودن...
14 ارديبهشت 1390

نی نی و نوروز!

درود عید امسال با بودن نی نی، همه چیز متفاوت بودو همین تفاوت هاس که روزامون رو می سازه. مگه نه؟ ... معمولا آدما کلی کارای عقب مونده دارن کهانجام بدن و آخر سر هم به بعضیاش نمی رسن.  روز قبل از عید مینا گیر داده بود که ماشین کثیفه وباید بره کارواش.ما هم دست ماشین رو گرفتیم که به زور ببریمش حموم. خلاصه با پسرخاله ی نی نی رفتیم تمام کارواشای ولایت. یکی پرسید: آقاوقت قبلی گرفتین؟ گفتم: جاااااااااان؟ مگه آرایشگاه زنونه س؟ یکی دیگه بهم کارت داد و گقت: 12 شب به بعد زنگ بزن اگهوقت داشتیم ماشین رو بیار!!! آخه شما نمی دونین، شایدم بدونین. یعنی من نمی دونم که شما می دونین یا نمیدونین. اصلا ...
14 ارديبهشت 1390

نی نی زبل خان!

درود! این نی نی خیلی زبله!  اصلا خود زبلخانه!میگی نه؟   نیازی نیست به 118 زنگ بزنی..این جا رو بخون خودت می فهمی. بعد از سفر اولمون به دوبی که سه تایی بود، خدا خواست و به برکت این نی نی یه سفر کاری دیگه برای من به دوبی جور شد. شب قبلش که 20 بهمن بود مینا وقت دکتر داشت و با خاتون رفته بودن دکتر و من با خیال راحت داشتم  خسته از کار روزانه از سر کار بر می گشتم که برم آرایشگاه.   مینا زنگ زد و گفت باید بریم سونوگرافی. با تعجب پرسیدم: چطور مگه؟ مینا گفت: خانم دکتر نتونست صدای قلب نی نی رو بشنوه ، خواسته حتما هر جوری هست، همین امشب بریم سونو. خاتون رو گذاشتیم خونه خودمون و راه افتادی...
14 ارديبهشت 1390

وژن نی نی!

سلام نی نی بزلگها!  می خوام این دفله خودم چیزای خوشجل بلاتون تحلیف کنم! حالا کجا بودیم؟ آهان  اونشب من خوف حال علی بابا لو گلفتم تا دیگه هوس تهنایی سفل لفتن به سلش نزنه اما اژ بس این بابایی من لجمازه ما لو تهنا گژاست و لفت دوبی عقش و حال... کوفتش بشه... منم می خوام از اون عقش و حالا... فلک کنم این علی بابام یه چیزیش میشه...بیشتل وختش لو لفته اون لقص فواره لو نیگاه نیگاه کلده... البته جیبش دلد نکنه! بلای من و مامانیم خلید کلده که می خوام همینجا تشویخش کنم تا باژم از این کالا بکنه!  باباس دیگه...زود خَل  می شه! تاژه مامان مینا هم واشم کلی چیژای خوف خلیده بود که وختی بابام بلگشت، ه...
14 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به SEPEHR سپهر می باشد